جواد انبارداران



فیلم هایلایت به نویسندگی و کارگردانی اصغر نعیمی در سال ۹۶ ساخته شد و در مهر سال ۹۹ به صورت آنلاین اکران شد.

داستان فیلم درباره تصادفی است که در جاده شمال اتفاق می‌افتد. زن و مردی به نام نسرین و کوروش بر اثر تصادف به کما می‌روند و سپس خانواده‌هایشان متوجه می‌شوند این زن و مرد بدون آن که نسبتی داشته باشند در ماشین بوده‌اند. هم نسرین و هم کوروش متاهل هستند و پس از تصادف همسرانشان می‌فهمند که بهشان خیانت شده است.

نامزد نسرین، سعید با بازی پژمان بازغی و لیلی همسر کوروش با هنرنمایی آزاده زارعی در بیمارستان با یکدیگر ملاقات می‌کنند و بین‌شان رابطه‌ای عاطفی شکل می‌گیرد. آن‌ها تصمیم می‌گیرند به دلیل خیانتی که بهشان شده، با یکدیگر از شرکای زندگی‌شان انتقام بگیرند. در ادامه کوروش که در کما رفته بود می‌میرد و نسرین به هوش می‌آید و سعید در کشمکش قرار می‌گیرد که نسرین را ببخشد یا نبخشد.

فیلم حاوی ضعف‌های متعدد جدی در تکنیک است.

آنتوان چخوف داستان نویس معروف روسی جمله معروفی دارد که می‌گوید: اگر در فصل اول تفنگی را نشان دادید باید در فصل‌های بعدی شلیک کند». در فیلمنامه بیشتر از داستان و رمان باید تمامی عناصر در خدمت پیرنگ داستانی باشند. در فیلم هایلایت شخصیت‌هایی هستند که بود و نبودشان فرقی ندارد، برادر شوهر لیلی، کیوان با بازی سام قریبیان و خواهر لیلی، الهه حصاری اگر در فیلم نبودند هم خللی در فیلمنامه رخ نمی‌داد. می‌شد اصلا بازیگران مطرحی برای این شخصیت‌های مکمل که در حد یک تیپ باقی می‌مانند به کار گرفته نشوند. شخصیت‌های مکمل در فیلمنامه برای کمک به شخصیت اصلی ساخته و پرداخته می‌شوند اما در فیلم هایلایت چنین نقشی نداشتند.

داستان فیلم هایلایت سطحی و کلیشه بدون اندکی غافل‌گیری همراه با نواقص علی و معلولی متعدد است. رابطه عاطفی لیلی و سعید به درستی پرداخته نمی‌شود، ما در فیلم فقط می‌بینیم از مکانی به مکان دیگر می‌روند و مخاطب اندکی حس نمی‌کند که این دو رابطه عاطفی با یکدیگر دارند. شاید بهتر متوجه شویم که سعید سیگار یا ماشینش را بیشتر از لیلی دوست دارد. از همان ابتدا داستان قابل حدس است.

یک فضای جنسی مشمئز کننده در صحنه‌هایی که لیلی و سعید با هم هستند حس می‌شود. مثل صحنه‌ای که لیلی با سعید در آپارتمان تنها می‌شوند. گویا شخصیت‌ها را به زور در فیلم چپانده‌اند که کنار هم باشند. انتهای داستان بی منطق تمام می‌شود و سعید فقط با یک جمله که از لیلی می‌شنود و آن قدر پتانسیل قدرتمندی ندارد متحول می‌شود و رابطه‌شان ادامه پیدا نمی‌کند. فیلم بیش از حد کش پیدا می‌کند و کشش کافی را ندارد.

آقای اصغر نعیمی در نشست خبری فیلم در سی و ششمین جشنواره فجر اشاره می‌کند که درونمایه فیلم این است که نباید به خاطر آن که دیگران به شما بدی می‌کنند شما نیز به دیگران بدی بکنید. اما فیلم هایلایت در نشان دادن این درونمایه ضعیف عمل کرده و فیلم تماما شعاری و تصنعی از کار در آمده است.

در نشست خبری فیلم یکی از خبرنگاران می‌گوید شخصیت سعید بی غیرت است که با وجود خیانت همسرش در کنارش می‌ماند و دم نمی‌زند اما خانم مینا وحید که نقش نسرین را بازی می‌کند جواب می‌دهد: نگاه شما رادیکال است و باید در جامعه جا بیفتد که نباید در برابر خیانت سنگسار کنیم! و راه‌های دیگری هست که باید به شکل هنجار در بیایند.» دیدگاه خانم مینا وحید نشان از بی اطلاعی‌شان در احکام اسلامی و از طرف دیگر قبول ، خیانت و تأییدی بر کار سعید در فیلم است؛ سعید با آن که می‌داند همسرش به او خیانت کرده اما فقط با سکوت کردن و در نهایت زیر سبیلی رد کردن با این استدلال که احتمالا خودش مشکلی داشته که نامزدش به او خیانت کرده با قضیه کنار می‌آید.

فیلم هایلایت اگر چه زور می‌زند که بگوید جواب خیانت، خیانت نیست اما از طرف دیگر کار نسرین را توجیه می‌کند و چراغ سبزی می‌شود که اگر هر بنی بشری در این کره خاکی کمبودی از طرف زوج یا زوجه خود داشت دست به خیانت بزند و طبق فرمایشات خانم واحد افراد جامعه‌ این قدر باید پیشرفت کرده باشند که زانی را به راحتی ببخشند و بخششی که مساوی با بی‌غیرتی است هنجاری بشود و تاییدی بر خلاف‌هایشان.

آقای اصغر نعیمی اظهار می‌کنند که فیلم هایلایت اثر مستقلی است که وابسته به هیچ نهادی نمی‌باشد و در نشست می‌گویند آقای بهرام توکلی باید بیایند عذرخواهی کنند چون گفته‌اند امروز هیچ فیلمی مستقل نیست. در جواب می‌گوییم:

هر اثری که وابسته باشد وما فیلم بدی نیست همان طور که فیلم‌های آندری تارفکی کارگردان مشهور روسی در خدمت انقلاب شوروی بود که به نظر منتقدین دوست و دشمن آثار بی نظیری ساخته است. مثال داخلی و ملموس سینمای وابسته آقای اصغر فرهادی است که با بودجه‌ای که از خواهر امیر کویت می‌گیرد فیلم فروشنده را می‌سازد و برنده اسکار می‌شود. پس وابسته بودن وما بد نیست.

مردم انتظار دارند که پس از گذشت سی و هشت دوره از جشنواره فیلم فجر فیلم‌هایی در جشنواره دیده شوند که در خدمت انقلاب و ارزش‌های ملی باشد اما هر ساله به سختی می‌شود عناوینی در این زمینه پیدا کرد. گویا اگر جشنواره در یک کشور لائیک که انقلاب اسلامی شیعی در آن اتفاق رخ نداده بود هم برگزار می‌شد آن چنان تفاوتی غیر از ممیزی بین فیلم‌هایش با جشنواره فجر انقلاب اسلامی نداشت. ان‌شاءالله در آینده نزدیک شاهد آثاری باشیم که تماما وابستگی‌شان را به هویت ایرانی اسلامی‌مان نشان بدهند.


هیهات» فیلمی به کارگردانی و نویسندگی هادی نائیجی، دانش اقباشاوی، روح‌الله حجازی و هادی مقدم‌دوست و تهیه‌کنندگی محمدرضا شفیعی است که در چهار روایت یا اپیزود در سال ۱۳۹۴ به روی پرده سینما رفت. موضوع اپیزود‌ها مرتبط با فرهنگ عاشورایی در زمان فعلی است که در دو اپیزود با دفاع مقدس و جنگ پیوند خورده است.
روایت اول دربارۀ جوانی به نام رحمان (با بازی حامد بهداد) است که مادری مریض در گوشۀ خانه دارد که به خاطر بیماری و زمین‌گیر شدنش نمی‌تواند به زیارت حرم امام حسین(ع) برود.
روایت اول در شوشتر و در زمان حال رقم می‌خورد. ضریح امام حسین(ع) که قرار است به کربلا برسد در شوشتر توقف کرده و مردم به زیارت آن می‌روند. رحمان از مسؤولان مدیریت ضریح خواهش می‌کند که ضریح را به روستایشان ببرد تا بتواند مادرش آن را زیارت کند که مسؤولان رضایت نمی‌دهند. سپس رحمان ماشین حمل ضریح را به نحوی می‌د تا بتواند کنار پنجره اتاق مادرش بیاورد و مادرش ضریح را ببیند.
زیرپا گذاشتن قانون از جنس آژانس شیشه‌ای
ضریح امام حسین(ع) بدون امام حسین(ع) وجهی ندارد، مخصوصا زمانی که هنوز به کربلا نرسیده باشد؛ اما چون منتسب به امام است، مثل پیراهن یوسف که منتسب به پیامبر معصوم بود قداست و ارزش دارد و در قرآن به آن اشاره شده: اذْهَبُوا بِقَمِیصِی هَذَا فَأَلْقُوهُ عَلَى وَجْهِ أَبِی یأْتِ بَصِیرًا وَأْتُونِی بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعِینَ» این پیراهن مرا ببرید، و بر صورت پدرم بیندازید، بینا می‌شود و همه نزدیکان خود را نزد من بیاورید!
کاری که رحمان انجام می‌دهد، زیر پا گذاشتن قانون و از جنس قانون‌شکنی‌های آژانس شیشه‌ای است. اگر چه روایت اول می‌تواند حتی انسان را به گریه بیندازد؛ اما اولا زیارت ضریح، زیارت امام حسین(ع) محسوب نمی‌شود و دوما با یک تعقل ساده می‌شود، فهمید که زیارت امام حسین(ع) مستحب است؛ اما شکستن قانونی که بر آمده از شرع باشد حرام است، بنابراین اشکال جدی به رفتار رحمان در فیلم وارد است.
روایت دوم دربارۀ جانبازی جنگی به نام سیدفرید (حمید فرخ‌نژاد) است که هنوز خاطرات جنگ آزارش می‌دهد. روایت دوم اعتراضی به وضعیت مردم خوزستان است و نمایش شرایط سخت آب‌رسانی و مین‌روبی زمین‌هاست.
این اپیزود گاهی به شعار زدگی منجر می‌شود و دلیل آن این است که در یک اثر هنری بر پایه داستان باید جای آن‌که گفت، نشان داد.
یاسین، برادر زاده سیدفرید می‌گوید که آدم‌ها سه دسته هستند؛ دستۀ اول کاسب‌اند و دنبال سود خودشان و برایشان مهم نیست دور و اطرافشان چه می‌گذرد، دستۀ دوم غیرتی‌هایی هستند که الان تعدادشان کم است و خودشان می‌آیند کف میدان! و دسته سوم آن‌هایی که فکر می‌کنند با طومار و نامه نوشتن می‌توانند کاری بکنند.
نمایش هنری، نمایش شعارهاست نه بازگو کردن آن‌ها
اگر چه شعار خود چکیده حقیقت است و انسان مسلمان به شعار‌های زبانی و رفتاری نیاز دارد؛ اما در یک اثر هنری باید آن شعار را نشان داد که البته با رفتار‌های یاسین و سیدفرید نمایش داده می‌شود؛ اما بهتر بود زیرمتن گفته نشود و مخاطب خودش آن را بفهمد.
یاسین که بچه غیرتی نسل الان است و از همان دسته دوم، به خاطر مین زخمی می‌شود و بعد سیدفرید در انتهای اپیزود با یک رفتار روان گسیخته دست به نوعی انتحار می‌زند.
روایت سوم دربارۀ دختر شهیدی به نام آلاء (آلا نجم) است که پدرش قبل شهادت در کنار فرات و در کربلا مهرسازی می‌کرده؛ اما حالا مردی او را به گدایی در نزدیکی حرم امام حسین(ع) می‌برد و وقتی مادرش متوجه می‌شود، او را از این کار باز می‌دارد و متأسفانه باز این ایپزود در دام شعار زدگی می‌افتد و به دخترش می‌گوید که دخترم آدم نباید گدایی کسی را بکند تا منتی بر گردنش نباشد، و اگر خواست گدایی کند باید از شخص والایی گدایی کند.
روایت چهارم دربارۀ نرگس (مینا ساداتی) همسر یکی از مدافعان حرم به نام مرتضی (بابک حمیدیان) است که به دنبال شوهرش با پسرش به کربلا می‌آید.
اپیزود چهارم به دلیل قوت فیلمنامه و رعایت تکنیک‌های استاندارد سینمایی از مابقی بهتر است. تحکیم روابط بین عراق و ایران از مضامین خوب اپیزود می‌باشد که مرتضی که یک ایرانی است یک برادر ناتنی عرب به نام علی دارد.
اپیزود چهارم اقتباسی از الگو‌های عاشورایی مثل شهادت رقیه دختر امام حسین(ع) دارد، همانطور که علی دختری به نام طوبی دارد که خردسال است و به شهادت می‌رسد و همچنین همسر مرتضی که یادآور حضرت زینب کبراست و زینب‌وار در انتهای اپیزود خطبه حضرت زینب(س) را می‌خواند و مرتضی در فضایی حماسی صدای او را در بالای گلدسته مسجدی که در محل درگیری با داعش است پخش می‌کند و این علم تشیع است که در برابر جریان تکفیری سلفی به نمایش گذاشته می‌شود.
در کل، فیلم سینمایی هیهات» با تمام نواقصش ارزشمند است چرا که موضوع آن ابدی و مقدس است، موضوعی که در سینمای پس از انقلاب عناوین ساخته شده آن به سختی به ۲۰ عنوان می‌رسد که آن‌ها هم بسیار جای پرداخت داشته‌اند.

فیلم پلتفرم به کارگردانی گالدر گازتلو اوروتیا فیلمی اسپانیایی در ژانر ترسناک، ساینس فیکشن و تریلر روانشناختی است که برای اولین بار در سال 2019 به روی پردۀ نمایش رفت و سپس شبکۀ خانگی نتفلیکس حق پخش جهانی آن را خرید و در مارس 2020 منتشرش کرد.

خلاصه داستان»

مردی به نام گورنگ(با بازی Iván Massagué) از خواب بیدار می‌شود. خودش را در اتاقی می‌یابد که وسط آن یک گودال مربعی شکل وجود دارد. روبروی تختش پیرمردی به نام تری‌ماگاسی (با بازی Zorion Eguileor) نشسته است. گورنگ وسط گودال را که نگاه می‌کند می‌فهمد در پایین و بالای طبقۀ او نیز طبقاتی به همین شکل با دو نفر هم اتاقی وجود دارد.

در این ساختمان عمودی شکل اتاق‌های بسیاری وجود دارد که تعداد آن مشخص نیست. افرادی که وارد این جا شده‌اند یا مثل گورنگ داوطلبانه آمده‌اند یا مثل تری ماگاسی به خاطر قتلی که انجام‌ داده‌اند وارد شده‌اند و دوران حبس خود را می‌کشند. همچنین برخی افراد مثل ایموگوری (با بازی Antonia San Juan)که دومین هم اتاقی گورنگ است به زور به این جا آورده شده‌اند.

چالشی که افراد این شبه زندان با آن طرف هستند مشکل گرسنگی است. به اندازۀ تک تک افراد غذای کافی وجود دارد اما به خاطر این که طبقات بالاتر که اول غذا را دریافت می‌کنند، بیش از مقدار خودشان می‎‌‎‌خورند و به حدشان قانع نیستند به قدر کافی غذا به طبقات پایینی نمی‌رسد.

طبقات پایینی نیز چاره‌ای ندارند جز خوردن یکدیگر یا مُردن به خاطر گرسنگی. هیچ قانونی در این طبقات وجود ندارد. غذاها روی سکویی مستطیل شکلی قرار می‌گیرد و بعد تک به تک طبقات را از همان گودالی که وسط سقف و زمین طبقات است می‌گذرد و چند دقیقه در هر طبقه می‌ایستد تا افراد هر طبقه غذایشان را بخورند. در آخر شب‌ها وقتی سکوی مستطیلی به آخرین طبقه می‌رسد به سرعت به بالا یعنی طبقۀ صفر بر می‌گردد.

مفاهیم فیلم»

1- تمثیل جامعۀ طبقاتی:

اولین چیزی که به ذهنمان دربارۀ این فیلم می‌رسد این است که که با یک فیلم نمادین تمثیلی روبرو هستیم که یک جامعۀ طبقاتی را به شکل زندانی به تصویر کشیده است. اکثریت افراد فقط بقای خودشان مهم است و به خاطر بی اخلاقی موجود، به قدر کافی منابع غذایی بین اشخاص پخش نمی‌شود.

یکی از مهم‌ترین پیام‌های فیلم این است که اگر مردم به حد خودشان قانع باشند و ثروت به مقدار مساوی بین افراد پخش شود، هیچ کس طعم فقر و گرسنگی را نمی‌چشد.

البته این نگاه بیشتر شبیه نگاه کمونیستی است که مخالف اشتراک خصوصی است و مال و اموال را تماما اشتراکی می‌داند. جالب است بدانید در حد اعلای جامعۀ کمونیستی حتی همسر هم جزو اموال اشتراکی حساب می‌شود.

کشور شوروی پس از انقلاب اکتبر تلاش‌های بسیاری کرد که به این مرحله برسد اما شکست خورد چرا که تفکر کمونیسم ذاتا با ذات انسان سازگاری ندارد و برخی افراد همیشه دوست دارند بنابر تلاش بیشتری که می‌کنند سرمایۀ بیشتری به دست بیاورند.

عدالت با مساوات متفاوت است. چرا باید انسانی که لیاقت بیشتری دارد، خدمت بیشتری به جامعه می‌کند، مثلا چرا یک استاد دانشگاه یا یک پزشک مساوی یک شخصی که کمتر خدمتی به جامعه نمی‌کند و علاف است حقوق بگیرد؟

به هر جهت در این فیلم و با شرایط تصویر شده، عدالت با مساوات یکی دانسته می‌شود و فیلم یک فیلم کمونیستی نیست، اما در دیالوگی به آن اشاره می‌شود.

2- تمثیل خدای کریشنیسم:

فیلم در سطح اول اختلافات یک جامعۀ طبقاتی را نشان می‌دهد اما با دقت نظر بیشتری در می‌یابیم در عین این که اختلاف طبقاتی جامعه را نشان می‌دهد، بیانگر خدای ساعت ساز یعنی خدای صرفا خالق (Creator) نیز هست.

جامعۀ اشرافی که در طبقۀ صفر نشان داده می‌شود و شخص سفید پوشی که مسئول رسیدگی به آن است بیانگر این است که افراد طبقه صفر صرفا این جهان کوچک را خلق کرده‌اند و فکر می‌کنند کاملا طبق نقشه همه چیز پیش می‌رود.

در سکانسی که رئیس‌ فقط به خاطر این که مویی روی یک کیک است بر سر آشپزها داد می‌زند و عصبانی است. این نشان می‌دهد این خالق و مدیر به کل از قضیه پرت است و کمتر اطلاعی از طبقۀ پایین ندارد. می‌شود این خالق را در تمثیل جامعه، نماد مدیران و دولت دانست و در تمثیل جهان خدای آن به شمار آورد.

مردم طبقات، یکدیگر را به بدترین شکل سلاخی می‌کنند و می‌خورند در حالی که این جا در عین بی خبری به خاطر یک موی روی کیک آشپزها مؤاخذه می‌شوند.

این خالق صرفا شبه زندان را خلق کرده و در ادامه کاری به جریان آن ندارد، نه نظارتی و نه برای مدیریت فعالیت و کنترل آن تلاشی نمی‌کند، صرفا غذایی را روی سکو می‌گذارند و پایین می‌دهند و به ادامه‌اش کاری ندارند.

3- گورنگ در نقش عیسی مسیح:

نشانه‌ها و قرائن بسیاری وجود دارد که می‌شود گفت به یقین گورنگ همان عیسی مسیح موعود است:

الف) از حالت چهرۀ او که شبیه تماثیل حضرت مسیح(ع) است. یک انسان گرم مزاج، با دماغی کشیده و موهای ژولیدۀ بلند.

ب) تکرار دیالوگ‌هایی که به او نسبت مسیح می‌دهد، یک بار توسط افراد طبقۀ پایین و یک بار هم از زبان ایموگوری که می‌گوید شاید تو این جا هستی که وضعیت رو تغییر بدی. و همچنین در خیال گورنگ وقتی تری ماگاسی به او می‌گوید احمق، ایموگوری جواب می‌دهد: تو به مسیح می‌گویی احمق؟

ج) مصلِح بودن گورنگ و تلاشش در پی تغییر جامعۀ کوچک شبه زندان.

د)صحنه‌ای که با باهارات (با بازی Emilio Buale Coka) شبیه افرادی که از فقرا دستگیری می‌کنند به طبقات غذا می‌رسانند.

ه) همراه داشتن کتاب شبیه به انجیل (لازم به ذکر است که حضرت عیسی با خودش انجیل نداشت و اناجیل موجود نیز توسط حواریون و قدیسین نوشته شده)

و) همچنین در دیالوگ ایموگوری که در خیال گورنگ است بخشی از کتاب مقدس را می‌خواند: می‌خواهی گوشت پسر انسان و خونش را نخوری؟. تا آخر که تری ماگاسی آمین می‌گوید. که اشاره به اعتقادی در مسیحیت است که در مراسم عشای ربانی شراب را به قصد خون مسیح و نان را به نیت گوشت مسیح می‌خورند.

تمام این قرائن نشان می‌دهد که با فیلمی دارای مضمون دینی روبرو هستیم.

4- استفاده از زور به جای آگاه سازی

ایموگوری برای تغییر وضعیت شبه زندان هر روز به افراد طبقۀ پایینی می‌گوید که به سهم خودتان قانع باشید و فقط دو ظرف غذایی که برایتان آماده کرده‌ام بخورید و به طبقات پایین هم این را بگویید.

چند روز این اتفاق تکرار می‌شود اما افراد طبقۀ پایینی توجهی نمی‌کنند تا این که گورنگ از تهدید استفاده می‌کند و به آن‌ها می‌گوید: کاری که می‌گوید را انجام دهید و الا تمام غذاها را به نجاست آلوده می‌کنیم. و این جاست که قبول می‌کنند تا به سهم خودشان قانع باشند.

قابل توجه افرادی که می‌گویند حکم اعدام عادلانه نیست و قاتلین و جنایتکاران را تربیت کنید، این فیلم به خوبی نشان می‌دهد که استفاده از زور خیلی بیشتر از تربیت تأثیر گذار است. البته هردوی این‌ها باید با هم باشند و توجه شود که تربیت افراد برای قبل از جنایت است و این طور نیست که تمام جنایتکاران بیمار روانی باشند. چون طبق فقه اسلامی کسی که مجنون باشند حکمی ندارد و روانۀ تیمارستان می‌شود.

5- نشان دادن قشرهای مختلف جامعه

الف) تری‌ماگاسی اولین هم اتاقی گورنگ نشان دهندۀ اکثریت جامعه است. افرادی که تنها و تنها خودشان اهمیت دارند. او با خودش داخل محیط شبه زندان یک چاقو آورده و در زمان مورد نیاز از آن برای کشتن و بریدن گوشت هم اتاقی‌اش استفاده می‌کند. البته او آدم کاملا بی وجدانی نیست و از حالت صورتش در هنگام بریدن گوشت گورنگ می‌فهمیم از سر اجبار به این حال افتاده، در عین این که عطوفتی هم در وجودش دارد اما به اقتضای شرایط موجود مجبور است که دیگران را از بین ببرد.

ب)گورنگ عهده دار قشر روشنفکر و مصلِح جامعه است که بر عکس تری‌ماگاسا برایش دیگر افراد جامعه مهم هستند. او اولین باری که میهارو(با بازی Alexandra Masangkay) را می‌بیند که دو نفر به او حمله می‌کنند به طور لفظی ازش دفاع می‌کند.

ج) باهارات نماد قشر دین دار جامعه است و به احتمال خیلی زیاد یک مسلمان است. فردی که به دیگران نگاهی مثبت دارد و دنبال خیر است و فکر می‌کند با آوردن یک طناب به داخل شبه زندان کار تمام است و می‌تواند به طبقۀ اول برسد.

د) ایموگوری نشان دهندۀ طیفی از افراد است که به جامعه و سیستم خدمت می‌کنند و ذات واقعی سیستم را نمی‌دانند. و بعدها بدون این که بفهمند همین سیستم سرشان را زیر آب می‌کند. افرادی که خوبند، مصلح هستند اما بازی خورده‌اند و در انتها با تمام نیت خوبی که دارند منزوی می‌شوند و خودشان را می‌کشند.

6- انسان همان شیطان است

همان طور که در فیلم دیدیم تعداد طبقات 333 عدد بود و در هر طبقه هم دو آدم وجود داشتند که حاصل تعداد افراد موجود 666 می‌شود. طبق کتاب مقدس 666 عدد شیطان است، نشان می‌دهد شیطان همین اجتماع انسان‌هاست و موجود خارجی نیست، چیزی است که اجتماع انسان‌ها و رفتار غلطشان آن را می‌سازد.

6.5- در شرایط بقا علم و دانش کنار می‌رود

در شرایطی که آدم مجبور است برای زنده ماندن گوشت هم نوعش را بخورد کتاب جایی ندارد و بهترین وسیله که می‌تواند همراه انسان باشد یک چاقو یا شمشیر است. همان طور که دیدیم گورنگ که با خودش کتاب آورده بود برگه‌هایش را می‌کند و می‌خورد.

6.7- اعتقاد به خدا در مواقع بحرانی

تری ماگاسی به گورنگ در دیالوگی می‌گوید: این ماه(یعنی ماه آخری که در شبه زندان است) به خدا اعتقاد دارم. این نکته نشان می‌دهد انسان‌ها در شرایط سخت و بحرانی به خدا یا یک موجود ماورایی رو می‌آورند.

دکتر شفیعی سروستانی در کتاب سیر تفکر جدید در ایران و جهان می‌گوید: طبق آماری که از افراد لا مذهب گرفتند بسیاری از افراد اعتراف کردند با این که به خدا معتقد نیستند اما در مواقع سخت زندگی‌شان عاجزانه و ملتمسانه از یک وجود قوی‌تر ماورایی درخواست کمک کرده‌اند.

مفاهیم دیگر بر اساس احتمالات قوی:

این بخش بیشتر بر پایۀ ظن است

6- گورنگ نماد حضرت آدم

این فیلم به شدت فیلم نمادینی است اما تشخیص برخی مصادیق نمادی آن کار دشواری است. شاید بعد از آن که خواندن کتب عهدین را تمام کردم بتوانم نظرات متقن‌تری بدهم.

اولین چیزی که گورنگ از روی میز بر می‌دارد، یک سیب است و ما می‌دانیم که سیب همان میوۀ ممنوعه است. البته در کتب مقدس هرگز بیان نشده که آن میوه‌ای که باعث اخراج آدم و حوا از بهشت شده سیب بوده اما چیزی است که معروفیت دارد و در آثار مختلفی بیان شده مثل اپیزودهای انتهایی فصل Family guy و فیلم سینمایی 2014 Noah ساختۀ دارن آرونوفسکی و همچنین برند شرکت اپل آمده است.

گورنگ بعد از برداشتن سیب بلافاصله با گرم شدن اتاق در حد پختن مجبور می‌شود آن را به سرجایش برگرداند.

7- یحیای تعمید دهنده، مریم مقدس و مریم مجدلیه

احتمال بسیار زیادی است که تری ماگاسی که به عنوان راهنمای اولی گورنگ بود نمادی از یحیای تعمید دهنده باشد

هم چنین میهارو، همان مریم مجدلیه باشد که صحنۀ همخوابی آن با گورنگ وجود داشت و دختری هم که در انتها می‌بینیم فرزند این دو باشد. همچنین به خاطر دفاعی که از میهارو کرد همان طور که مسیح از مریم مجدلیه دفاع کرد و می‌گویند به هم علاقه مند شده بودند و مریم مجدلیه را بیش از تمامی حواریون دوست داشت، طبق این دلایل این فرض بعید نیست.

ایموگوری مریم مقدس است که عامل آوردن گورنگ به این جامعه یا به تعبیر ما همان جهان نمادین باشد. که فرض ضعیفی است

8- باهارات مسلمان و پیشوایش

اگر باهارات را نماد مسلمانان فرض کنیم، در انتها کسی است که با مسیح متحد می‌شود تا به کلی جامعۀ موجود را متحول کند. باهارات از یک نفر سیاه پوست که روی ویلچر است نیز حرف شنوی دارد. کسی که امکان دارد پیامبر اسلام باشد که به او می‌گوید برای تغییر اول باید پیامت را بیان کنی و اگر قبول نکردند از زور استفاده کنی.

دقت کنید که تمام این موارد ظنی هستند و امکان دارد که واقعیت نداشته باشند.

سوالاتی که باقی می‌ماند:

1- چرا سگ ایموگوری سوئیسی بود و چرا اسمش رامسس(به اسم یکی از فراعنۀ مصر) بود؟

2- معانی و ریشه‌های اسامی افراد چیست؟

3- چرا باید کتابی که گورنگ با خودش آورده دُن کیشوت باشد؟

(جواب: گورنگ در واقع سمبلی از دن کیشوت و ظواهرش شبیه شمایلی است که از او کشیده شده)

پایان فیلم چه شد؟

1-گورنگ به شکل مسیح فدا می‌شود و به طبقات پایینی می‌رسد.(این که منظور از طبقۀ پایین که مطلقا سیاه است چیست مشخص نیست) ولی گورنگ وقتی به بالا نگاه می‌کند انگار طلوع خورشیدی را می‌بیند. در خیالش با تری ماگاسی که هم قدمش است صحبت می‌کند و دختر بچه را به طبقۀ بالا می‌فرستد.

فرستادنش به طبقۀ بالا باعث می‌شود که رئیس یا خدای جامعه آن را ببینید و جا بخورد. چون طبق آماری که ایموگوری داشت، امکان نداشت هیچ بچه‌ای در این فضا باشد و غیر قانونی بود. این باعث می‌شود رئیس مجموعه که هیچ اطلاعی از فضا ندارد و فکر می‌کند همه دارند به خوبی زندگی می‌کنند و غذای انتخابی دلخواهشان به دست‌شان می‌رسد و به خاطر یک تار موی در غذا همه را مؤاخده کرد، با وجود چنین پیامی تصمیم می‌گیرد یک تغییر اساسی در این فضا بدهد و نظارت کاملی روی آن داشته باشد و این طور جامعۀ شبه زندان تغییر کند.

2-احتمال دیگری که وجود دارد این است که تمام اتفاقات در ذهن گورنگ افتاد و در واقعیت دختر بچه‌ای هم وجود نداشت. صرفا یک توهمی مثل توهم‌های متعدد او(اعم از افراد خیالی و روابط جنسی خیالی خودش) بود و به جای دختر بچه، کیک را به بالا فرستاد و صحنۀ وسط فیلم که رئیس بر سر کارکنان داد می‌زند و به خاطر مو در غذا آن‌ها را مؤاخذه می‌کند به خاطر فرستادن همین کیک است. به هر جهت فرستادن کیک به بالا چیزی را تغییر نمی‌دهد و بیانگر این نکته‌ است که تلاش برای تغییر سیستم فایده‌ای ندارد.


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

16879940 سینمازیک thailandtor مطالب داغ پخش کلی بنرهای آماده ( کربلا - تسلیت) - پخش بنر های مناسبتی - چاپ ارزان به صورت شبانه روزی مامان و بابای من پاك ترین احساس من تو هستی بهترین هایم رابه تو می بخشم بدون توقع بدون چشمداشت دانلود فیلم جدید و سریال با لینک مستقیم wsad پروژه نظم